مراقبت از کودک

ساخت وبلاگ

پيامي براي روز جهاني كتاب كودك

بیا با هم کتاب شویم!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > «بیا با هم کتاب شویم!»، عنوان پیام روز جهانی کتاب کودک است که «فرهاد حسن‌زاده»، نویسنده و روزنامه‌نگار ادبیات کودک و نوجوان، به مناسبت روز جهانی کتاب کودک در خانه‌ی هنرمندان خواهد خواند.

همان‌طور كه مي‌دانيد هرسال يك نويسنده‌ي پيشكسوت، مسئول نوشتن پيام اين روز است و امسال‌(سال 95) قرعه به نام فرهاد حسن زاده افتاد.

در بخشي از پيام حسن‌زاده  آمده است: «گفته بودم دوستت دارم و تو باور کرده بودی. خب، من راست گفته بودم و تو دنبال حرف راست بودی. برخلاف آن‌هایی که همیشه می‌گویند قصه دروغ است، تو قصه‌هایم را باور کردی.»

در بخش ديگر اين پيام مي‌خوانيم: «گفته بودم هرکتاب، تکه‌ای از وجود نویسنده است و تو باور کرده بودی. فکر کردم اگر می‌دانستی که نویسنده‌ها جانشان را در کتابشان جا می‌گذارند خوب است. شاید هم خوب نباشد. چون تو نه با جان نویسنده کار داری، نه با کسی که با نقاشی‌اش قصه را کامل می‌کند. تو با کتاب سفر می‌کنی...

گفته بودم که روزی این سنگ سیاه و سخت را خواهیم شکست. تکه‌تکه‌اش خواهیم کرد تا زمین آرام بگیرد. آن‌گاه به گل همیشه منتظر، بهار را هدیه می‌دهیم، به آن درخت صبور، آفتاب را نشان خواهیم داد و بر منقار آن پرنده‌ی غمگین ترانه‌ی آزادی خواهیم نشاند و تو تمام حرف‌هایم را باور کردی.»

يا در بخشي ديگر مي‌خوانيم: «گفته بودم هیچ نترس و تو باور کرده بودی. گفته بودم من این‌جا کنارت هستم تا از دنیای بی‌رحم و پرآشوب آدم‌بزرگ‌ها حرف بزنم، هستم تا دست‌های کوچکت را بگیرم و از خیابان‌های پرهیاهوی این جنگل سرد و تاریک عبور دهم.»

او مي‌نويسد: «بیا باز هم برویم. نمانیم، نگندیم، نخوابیم، بیا با هم کتاب شویم...»

ديدار نوروزي و روز جهاني كتاب كودك روز 29فروردين‌95 با حضور نويسندگان كودك و نوجوان در خانه‌ي هنرمندان برگزار شد.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 188 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 22:27

در آستانه‌ي سي و چهارمين جشنواره‌ي بين‌المللي فيلم فجر

بوی جشنواره در بهار

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - شهر فرنگ > علی مولوی:
برای دومین سال متوالی، جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر در بهار و به‌دور از هیاهوی جشنواره‌ی ملی فیلم فجر برگزار خواهد شد.

در اين دوره، تصويري از فيلم «گاو»، ساخته‌ي «داريوش مهرجويي» روي پوستر جشنواره نقش بسته و قرار است نسخه‌ي اصلاح‌شده‌ و باكيفيتي از اين فيلم برجسته‌ي تاريخ سينماي ايران در جشنواره نمايش داده شود.

دوچرخه شماره ۸۲۷

در اين مطلب با فيلم‌هاي راه‌يافته به بخش‌هاي اصلي جشنواره يعني بخش‌های «سينماي سعادت»، «جلوه‌گاه شرق»، «جام جهان‌نما» و «مروري بر سينماي فرانسه» آشنا مي‌شوید.

دوچرخه شماره ۸۲۷

تا همين نزديكي

  • مسابقه‌ی سينماي سعادت

در جست‌وجوي سيمرغ بلورين

در بخش «سينماي سعادت» يا همان مسابقه‌ي فيلم‌هاي سينماي جهان، 15 فيلم بلند سينمايي و 16 فيلم كوتاه با هم رقابت مي‌كنند كه سه فيلم بلند و چهار فيلم كوتاه از ايران در اين بخش حضور دارند.

۱۹۴۴ (اِلمو نوگانن/ استونی و فنلاند)، اروند (پوریا آذربایجانی/ ايران)، اِل‌کلاسیکو (هَلکوات مصطفی/ عراق)، اَماما: هنگامه سقوط یک درخت (اَسیر آلتونا ایزا/ اسپانیا)، تا همین نزدیکی (آلخاندرو گازمَن آلوارِز/ مکزیک)، جنون (امین آلپر/ ترکیه)، خانه ای در خیابان چهل و یکم (حمیدرضا قربانی/ ايران)، سپیده‌دم (لایلا پاکال‌نینا/ استونی، لهستان و لیتوانی)، غزلِ غزل‌ها (اِوا نِیمَن/ اوکراین)، قوچ‌ها (گِریمور هاکونارسون/ ایرلند، دانمارک، نروژ و لهستان)، گنج (کورنِلیو پوروم‌بویو/ رومانی و فرانسه)، گوارانی (لوئیس زوراکین/ پاراگوئه و آرژانتین)، نفس (نرگس آبیار/ ايران)، نورفولک (مارتین رادیچ/ انگلیس) و من معلم هستم (سِرگئی موک‌ریتسکی/ روسیه)، 15 فيلم بلند حاضر در اين بخش را تشكيل مي‌دهند و براي به‌دست آوردن 6 سيمرغ بلورين بهترين فيلم، بهترين كارگردان، بهترين فيلم‌نامه، بهترين بازيگر مرد، بهترين بازيگر زن و بهترين دستاورد فني و هنري در اين بخش با هم رقابت خواهند كرد.

گفتني است 16 فيلم كوتاه حاضر در اين بخش نيز براي به‌دست‌آوردن سيمرغ بلورين بهترين فيلم كوتاه با يكديگر رقابت خواهند كرد.

دوچرخه شماره ۸۲۷

3000 شب

  • مسابقه‌ی جلوه‌گاه شرق

از نگاه قاره‌ي كهن

در بخش «جلوه‌گاه شرق» يا همان مسابقه‌ي سینمای آسیا و کشورهای اسلامی، 12فیلم خارجی و سه فیلم ایرانی حضور دارند. گفتني است در اين بخش فيلم‌های آسیایی بخش سینمای سعادت هم داوری خواهند شد.

A157 (بهروز نورانی‌پور/ ایران)، 3000 شب (میا ماسری/ سرزمین‌های فلسطینی، فرانسه، اردن، لبنان، قطر و امارات متحده‌ي عربی)، برادرم خسرو (احسان بیگلري/ ايران)، چه خانواده‌ي خارق‌العاده‌ای! (یوجی یامادا/ ژاپن)، حبیب‌الارض (رمضان خسرو/ کویت)، خواهرم، خانم خوک (جَنگ مون‌ایل/ کره‌ي جنوبی)، درخت گردو (یِرلان نورموخامبِتوف/ قزاقستان)، ژانویه‌ي خونین (وحید‌فواد مصطفی‌یِف/ جمهوری آذربایجان)، سلیمان (زازا خَلوَشی/ گرجستان)، شهید (عبدالعلیم طاهر/ عراق)، غریبه (یرمک تورسونف/ قزاقستان)، گل زینیا (تام شویولین/ تایوان)، مدام کوراج (مِرزاق علواش/ الجزایر و فرانسه)، هاری (امیراحمد انصاری/ ايران) و همکلاسی جدید (آشواینی آیورتیواری/ هند)، فيلم‌هاي حاضر در اين بخش هستند.

دوچرخه شماره ۸۲۷

  • جام جهان‌نما و مروري بر سينماي فرانسه

به تماشای جشنواره‌ها

در سي و چهارمين دوره‌ي جشنواره‌ي جهاني فيلم فجر، دو بخش غيررقابتي نيز براي نمايش فيلم‌هاي بلند در نظر گرفته شده است. در بخش «جام جهان‌نما» (جشنواره‌ي جشنواره‌ها)، 10 فيلم آدمکش (هو سِیائوسِن/ چین، هنگ‌کنگ، فرانسه و تایوان)، آن [پوره‌ي لوبیای شیرین] (نائومی کاواسه/ ژاپن، فرانسه و آلمان)، بره (یارِد زِلِک/ اتیوپی، فرانسه، آلمان، نروژ و قطر)، پدرسالار (لی تاماهوری/ نيوزيلند)، سلوک نفس (ژانگ یانگ/ چین)، کوهستان جادویی (آنکا دَمیان/ رومانی، فرانسه و لهستان)، کوه‌‌ها هم شاید از هم جدا شوند (ژیا ژانگکِه/ چین، فرانسه و ژاپن)، گورنبشته (یولن اولای‌زولا/ مکزیک)، مادر من (نانی مورِتی/ فرانسه و ایتالیا) و مهمان (مِهمَت ارییلماز/ ترکیه و آلمان) كه در جشنواره‌هاي مهم دنيا تأثيرگذار بوده‌اند به‌نمايش درمي‌آيند.

هم‌چنين در بخش «مروري بر سينماي فرانسه»، فيلم‌هاي آنتوان چخوف 1890 (رِنِه فِرِه)، پرونده‌ي کلییر استریم (ونسان گارِنک)، ترس (دِیمیِن اُدوئل)، سگ‌های هار (اِریک هانِزو)، شازده‌کوچولو (مارک آزبورن) و قانون بازار (اِستِفان بِریزه) نمايش داده خواهند شد.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 228 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 4:50

دوچرخه، ضميمه‌ي نوجوانان روزنامه‌ي همشهري

دوچرخه‌ی شماره ۸۲۵ منتشر شد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - در ویژه نامه‌ی نوروز می‌خوانید:

 


شعر روي جلد:

بر زمين دستي كشيدي بي‌قرارش كرده‌اي

دست بر پاييز بردي و بهارش كرده‌اي

راز خلقت را كه مي‌فهمد؟ كه باور مي‌كند؟

آفريدي برگ را باران سوارش كرده‌اي

حوّل‌الحالي و حالم را بهاري مي‌كني

ذره‌اي هستم كه لطفت را نثارش كرده‌اي

كارهايم را به دستت مي‌سپارم اي‌ خدا!

من غزل گفتم تو اما ماندگارش كرده‌اي

يا مدّبر ! سال ما را، حال ما را شاد كن

لطف كردي ليل‌هايم را نهارش كرده‌اي

زهرا غنيمتي

17ساله از جويبار

دوچرخه شماره ۸۲۵

عكس: محمود اعتمادي

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 209 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 1:29

بيست و نهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران

فصل شکوفه‌ دادن کتاب!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > اردیبهشت علاوه بر جوانه‌های‌درختان و شکوفه‌‌هایشان، فصل به شکوفه نشستن کتاب هم هست.

بیست و نهمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۱۵ تا ۲۵ اردیبهشت‌ماه ۹۵ در مجتمع نمایشگاهی «شهرآفتاب» (در مجاورت مرقد مطهر امام‌ خمینی‌ره) برگزار می‌شود.

به گزارش هفته‌نامه‌ي دوچرخه، سیدمجید حسینی، مدیرعامل مؤسسه‌ي «نشر شهر» درباره‌ي نمايشگاه كتاب امسال مي‌گويد: «امسال در نمايشگاه كتاب، فرهنگ‌سراي كتاب، زير نظر معاونت اجتماعي شهرداري تهران و سازمان فرهنگي‌هنري غرفه خواهد داشت.

در اين فرهنگ‌سرا براي مخاطبان كودك و نوجوان خدمات فرهنگي ويژه‌اي در حوزه‌ي كتاب و مطالعه ارائه خواهد شد.»

او مي‌گويد: «در طول نمايشگاه، شخصيت‌هاي محبوب فرهنگي‌هنري در اين فرهنگ‌سرا براي كودكان و نوجوانان برنامه اجرا مي‌كنند.» حسيني درباره‌ي ايمني  فضاي نمايشگاه براي كودكان و نوجوانان مي‌گويد:

«امسال چادرهاي مخصوص استانداردي براي بخش كودك و نوجوان در نظر گرفته شده كه كاملاً مناسب‌اند و جاي هيچ‌ نگراني نيست.»

خيلي از بازديدكنندگان نگران وضعيت رفت‌وآمد به شهرآفتاب هستند. حسيني در اين‌باره توضيح مي‌دهد: «مترو وضعيت رفت‌وآمد به محل اين نمايشگاه را به‌خوبي حل خواهد كرد. در ضمن اتوبوس‌هاي مخصوصي هم از نقاط اصلي شهر، بازيدكنندگان را به شهرآفتاب خواهند رساند.»

حسيني در ادامه مي‌گويد: «هم‌چنین در این دوره از نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، سرویس‌های مستقلی برای دانش‌آموزان در نظر گرفته شده است.

به این صورت که دانش‌آموزانی که در نمايشگاه «یاد یار مهربان» عضو هستند، می‌توانند به درخواست مدرسه‌ با سرویسی که شهرداری تهران در اختیارشان قرار می‌دهد، از بیست و نهمین دوره‌ي نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بازدید کنند.»

  • بخش كودك و نوجوان

بخش كودك و نوجوان نمايشگاه بين‌المللي كتاب امسال‌(سال 95) هم مثل سال‌هاي گذشته از سوي انجمن فرهنگي ناشران كودك و نوجوان برگزار مي‌شود. امسال 300 ناشر كودك و نوجوان در  اين بخش ثبت‌نام كرده‌اند.

دوچرخه شماره ۸۲۷

عكس: محمود اعتمادي

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 1:29

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - فراخوان دومین دوره‌ جایزه‌ «سپیدار»، ویژه‌ کودکان، نوجوانان و بزرگ‌سالان در حوزه‌ی محیط‌زیست منتشر شده و اگر شما به حوزه‌ی محیط‌زیست علاقه دارید، می‌توانید تا ۳۰ اردیبهشت آثارتان را به دبیرخانه‌ی جایزه‌ی سپیدار ارسال کنید.

در فراخوان اين دوره از جايزه‌ي سپيدار در بخش كودك و نوجوان مي‌خوانيم: «آثار محيط‌زيستي‌تان را در هرقالبي كه دوست داريد براي ما بفرستيد. شركت درمسابقه به صورت فردي و گروهي براي تمام افراد زير 16 سال امكان‌پذير است. كافي ا‌ست آثار خود  را همراه با يك فايل اسكن شده‌ي شناسنامه‌تان براي ما ارسال كنيد.»

طبق فراخوان شما مي‌توانيد شعر، داستان، فيلم‌كوتاه، گزارش و مصاحبه‌هاي خود را براي اين جشنواره ارسال كنيد. اگر با دوستانتان گروه‌هاي محيط‌زيستي‌ تشكيل داده‌ايد نمونه‌اي را از كارها و فعاليت‌هاي خود
 بفرستيد.

نويسندگان، شاعران و دوستداران بزرگ‌سال محيط‌زيست هم مي‌توانند آثار چاپ‌شده و چاپ‌نشده‌ي خود را در حوزه‌ي محيط‌زيست در اين جايزه شركت دهند. اين جايزه زير نظر انتشارات فني ايران و با همكاري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، سازمان فرهنگي‌هنري شهرداري تهران، سازمان محيط‌زيست، شبكه‌ي دو و سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش برگزار مي‌شود.

شما مي‌توانيد آثار خود را تا سي‌‍‌ام ارديبهشت 95 به نشاني تهران، خيابان مطهري، خيابان ميرعماد، پلاك 24، طبقه‌ي اول، دبيرخانه‌ي جايزه‌ي سپيدار ارسال كنيد.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 199 تاريخ : دوشنبه 30 فروردين 1395 ساعت: 17:40

رباعي

این‌هایی که خجالتی‌اند!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > رضا احسان‌پور:
گفتی که خجالت نکش و حرف بزن/
گفتم که نمی‌توانم اصلاً! اصلاً!

ای کاش که تو به جای من می‌بودی

آقا پسرِ درونِ آیینه‌ی من!

  • رباعی دوم

هر قدر تلاش می‌کنم بیهوده‌ست

تا بوده همیشه روی من کم بوده‌ست

مانده‌ست که سنگ پای قزوین بشود

من مبتدی‌ام! هنوز خیلی زود است

  • رباعی سوم

داداش گلم! چه‌قدر رو داری تو

هی با همه بحث و گفت‌وگو داری تو

شرمنده که من خجالتی و چیزم!

شرمنده که داداش ببو داری تو!

  • رباعی چهارم

هم این‌که نخورده‌ست زبانم را موش

هم این‌که نه منگ و خنگم و نه کم‌هوش

برعکسِ شما، اهل سکوتم، یعنی

سایلنت‌ام و روی ویبره‌ام یا خاموش

دوچرخه شماره ۸۲۶

تصويرگري: رسول آذرگون

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 29 فروردين 1395 ساعت: 15:36

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - شهر فرنگ > ترجمه‌ی سارا منصوری:
آن‌قدر تپل و شکمو است که هیچ‌کس فکر نمی‌کند برای هیچ ورزشی مناسب باشد؛ به‌خصوص برای کونگ‌فو! اما سرنوشت این پاندای تپل و یتیم این است که جنگجوی اژدها باشد.

او كسي نيست جز «پو»، پانداي كونگ‌فوكار كه احتمالاً خيلي خوب او را مي‌شناسيد و بارها انيميشن‌هاي بلند و سريال آن را از تلويزيون ديده‌ايد.

نزديك به دو ماه قبل استوديوي «دريم‌وُركز»، سومين قسمت سينمايي اين انيميشن را در سينماهاي جهان به‌روي پرده برد كه هرچند نتوانست به فروش 631ميليون و 665ميليون دلاري دو قسمت قبلي برسد، اما با حدود 430ميليون دلار، هم‌چنان يكي از شخصيت‌هاي پولساز كارتوني به‌حساب مي‌آيد.

پانداي كونگ‌فوكار در اين قسمت خانواده‌ي واقعي‌اش را پيدا مي‌كند و ماجراهاي جالبي برايش رخ مي‌دهد.

اين انيميشن براي «جك بلك»، گوينده‌ي شخصيت پو و «آنجلينا جولي‌پيت»، گوينده‌ي شخصيت «تايگرس» (بانوببر) تجربه‌ا‌ي متفاوت با دو قسمت قبلي آن بود. چرا كه آن‌ها به همراه بچه‌هايشان در اين انيميشن كار كردند و تجربه‌ي تازه و متفاوتي به‌دست آوردند.

به مناسبت نمايش عمومي اين فيلم ترجمه‌ي گفت‌و‌گويي ويژه را با اين بازيگران مشهور برايتان انتخاب كرديم تا در اولين دوچرخه‌ي بهاري آن را بخوانيد و بيش‌تر با حال و هواي انيميشن تازه‌ي پانداي كونگ‌فوكار آشنا شويد.

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • شما هر دو از بازیگران مشهور سینما هستید. خانم جولی‌پیت قبلاً تجربه‌ي همکاری مشترک با همسرشان (بِرَد پيت) را داشته‌اند، اما فكر مي‌كنم تجربه‌ي مشترك همكاري با بچه‌هايتان براي هردوی شما خيلي غافلگیرکننده بوده است. هيچ‌وقت فكر مي‌كرديد این‌قدر زود با فرزندانتان همکار شوید؟

جک بلک: خب... برای پسر من كه دیگر وقتش رسیده بود خرج خودش را درآورد! برای همین به پسرم گفتم الآن وقت آن است که کمک‌خرج خانواده باشی! [می‌خندد]

اما واقعیت این است که «ساموئل»، خودش قبل از اين‌که اصلاً این پروژه شروع شود، از من خواسته بود که اگر قسمت سوم سينمايي اين انيميشن ساخته شد، در آن نقشی داشته باشد.

برای همین آن‌چنان هم از این همکاری غافلگیر نشدم. اما آن‌چیزی که برایم غیرمنتظره بود، استعداد ناب ساموئل در این حرفه بود. او خیلی خوب از پس نقشش برآمد.

آنجلینا جولی‌پیت: من هم كه با چهارتا از بچه‌هايم، «پَكْس»، «ناكْس»، «زاهارا» و «شيلوه» در این انيميشن کار کردم. راستش بچه‌های من خیلی خجالتی‌اند و تصور این‌که این‌قدر زود، در پروژه‌ا‌ي به این بزرگی و پر سر و صدا حاضر شوند، هرگز به ذهنم هم نمی‌رسید.

اما خب، ما در «پاندای کونگ‌فو‌کار3» کلی پاندا داشتیم و این فرصت خوبی بود تا با بچه‌ها کار کنیم و نمی‌خواستم از دستش بدهم. اصلاً فکر نمی‌کردم آن‌ها اين‌قدر راحت با کار کنار بیایند.

جالب اين‌جا بود که بعد از تمام‌شدن کار، آن‌ها نگاهی به من انداختند و گفتند: «مامان، این کاری است که برای پول‌درآوردن انجام می‌دهی؟ این‌که اصلاً  کاری ندارد!»

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • پس این‌طور که مشخص است به هردو خانواده در این انيميشن خیلی خوش گذشته است. فکر می‎کنید این تجربه‌ي شیرین باعث بشود که فرزندانتان در آینده حرفه‌ي بازیگری و گويندگي را به‌عنوان شغل خود انتخاب کنند؟

جک بلک: برای این پیش‌بینی کمی زود است. من همیشه ساموئل را تشویق می‌کنم که به پشت دوربین فکر کند؛ متن‌های کوتاهی بنویسد و با تلفن‌همراهش آن‌ها را کارگردانی کند.

فکر می‌کنم این کارها به او دید بازتری درباره‌ي صنعت سینما می‌دهد. ولی در هر حال او است که باید انتخاب کند و من فقط یک نصیحت‌گو هستم.

آنجلینا جولی‌پیت: خوش‌بختانه بازیگرشدن آرزوی هیچ‌کدام از بچه‌های من نیست! من و پدرشان از این بابت خیلی هم خوشحالیم. درواقع هردوی ما خیلی جدی بچه‌ها را تشویق می‌کنیم که وارد این حرفه نشوند!

ما دلمان می‌خواهد که حتی اگر بخواهند بازیگری را به‌عنوان شغل اصلی‌شان انتخاب کنند، حداقل رشته‌ها و علاقه‌هاي دیگرشان را هم محک بزنند.

  • در قسمت سوم یک تازه‌وارد مهم داریم: پدر واقعی «پو». همین‌قدر که این ورود ناگهانی برای شخصیت‌های داستان غیرمنتظره بود، مخاطبان را هم درگیر یک چالش تازه کرد. همه‌ي هواداران پاندای کونگ‌فوکار، علاقه‌ي بسیاری به شخصیت پدرغاز دارند که سال‌ها سرپرستی پو را برعهده داشت و حالا یک پاندای بزرگ، همه‌چیز را دستخوش تغییر می‌کند. نظر شما در این‌باره چیست؟ 

جک بلک: من فکر می‌کنم قسمت سوم این انيميشن، به‌طور خاص درباره‌ي پدرهاست. دعوای پدرغاز و پدر واقعی پو، بر سر این‌که چه‌ کسی پدر اصلي او است، تماشاگر را درگیر یک چالش عاطفی بزرگ می‌کند.

پو از این‌همه تغییرات ناگهانی ترسیده است. او ناگهان با  مسئولیت بزرگی روبه‌رو می‌شود که بر شانه‌هایش سنگینی می‌کند. از یک‌ طرف جنگیدن با یک شرور و از سوی دیگر درگیرشدن با عواطف خودش. مواجهه با پدر بیولوژیکی‌اش برای پو یک توفان ذهنی به‌وجود می‌آورد.

او نمی‌تواند همه‌چیز را برای خودش حل و فصل کند. از یک طرف از دیدن پدر واقعی‌اش خیلی خوشحال است، اما در طرف دیگر پدرغاز و دوران کودکی‌اش در غذاخوري پدرغاز که همه‌ي گذشته او را شکل می‌دهند چه؟ به نظر من که درگیری ذهنی خیلی سختی است.

دوچرخه شماره ۸۲۶

آنجلینا جولی‌پیت: راستش این انيميشن برای خانواده‌ي ما كه چند فرزند و فرزندخوانده داريم، ارزش ویژه‌ا‌ي دارد. مسئله‌ي تولد و پدر و مادر اصلی و فرزندخواندگی، اصلاً ماجراي ساده‌ای نیست.

فهم این مسائل برای بچه‌ها می‌تواند خیلی پیچیده باشد. ما در خانواده‌مان سعی کرده‌ایم که خیلی زیبا این تعاریف را برای بچه‌ها بازگو کنیم.

  • هشت سال از زماني كه استودیوي «دریم‌وُرکز»،  انيميشن پاندای کونگ‌فوکار را به جمع  قهرمانان كارتوني کودکان و نوجوانان اضافه کرد مي‌گذرد و حالا دوباره او برگشته. به‌نظر شما در داستان سوم این انيميشن چه جذابیت‌هایی برای مخاطبان وجود دارد؟

جک بلک: به نظر من در قسمت اول، پو یک عاشق سرسخت کونگ‌فو بود. من خودم عاشق موسیقی راک و بازیگری هستم. برای همین احساس پو را نسبت به این ورزش کاملاً درک می‌کنم.

انگار به‌نوعی موقعیت او را تجربه کرده‌ام. در قسمت دوم، او باید خود را به‌عنوان «جنگجوی اژدها» به همه ثابت می‌کرد. اما قسمت سوم درباره‌ي انتخاب است. او از خود می‌پرسد که آیا سرنوشت، مقام جنگجوی اژدها را برایش پیش‌آورده یا اين‌که انتخاب خود اوست.

آنجلینا جولی‌پیت: خب، پاندای کونگ‌فوکار همیشه علاوه بر خط اصلي قصه، پر از صحنه‌های مبارزه است که برای طرفداران این مجموعه خيلي جذاب است.

اما آن‌چه در قسمت سوم اهمیت دارد، مفهوم خانواده و دوستان است. هم‌چنين پاسخ به این پرسش که آیا این بهترین چیزی است که من می‌توانم باشم؟ من فکر می‌کنم این  انيميشن بیش‌تر درباره‌ي رشد فردی قهرمانان است. این‌که خودشان را بهتر بشناسند و بفهمند که برای اين‌که از خودشان راضی باشند، نباید شبیه فرد دیگری باشند.

  • به نکته‌هاي خوبی اشاره کردید. به نظر شما در قسمت سوم رشد شخصیت‌ها، به‌خصوص درباره‌ي پو و تايگرس چه‌طور اتفاق افتاده؟

جک بلک: پو هنوز هم جنگجوی اژدهاست، ولی حالا یاد گرفته  که یک معلم هم باشد. او شاگردی است که در قسمت سوم به یک استاد تبدیل شده، هرچند كه آن‌چنان از نظر روحی بالغ نشده است.

بین خودمان باشد اما من فکر می‌کنم که او اصلاً در حد «استاد شیفو» یا «اوگ‌وِی» نیست! ولی نهایت سعی‌اش را می‌کند.

پو، ناگهان در میان مردمش (پانداها) قرار می‌گیرد. مردمی که  فکر می‌کرد وجود ندارند. او مثل یک ماهی بیرون‌افتاده از آب بود و وقتی به‌میان مردمش رفت برایش شادی و آرامش به‌وجود آمد.

دهکده‌ي پانداها شبیه یک سرزمین گمشده است، جایی اسرار‌آمیز و خفته در بین کوهستان‌ها. من فکر می‌کنم این انيميشن یک سفر روحی و احساسی برای پو است.

آنجلینا جولی‌پیت: تايگرس (بانوببر) هم مثل همیشه است. همان شخصیت آرام و کم‌حرفي که همیشه تمرین می‌کند و بیش از حد جدی است. او پرانرژی است و دقيقاً همانی است که باید باشد.

من شیفته‌ي دوستی پو و تايگرس هستم و این دوستی در قسمت سوم، با تجربه‌هاي سخت و مشترکی هم كه با هم از سر می‌گذرانند عمیق‌تر هم می‌شود.

آن‌ها با هم به چین می‌روند و راز و رمز اين سرزمین را کشف می‌کنند. به‌نظر‌م تصویر بسیار زیبایی از چین و زیبایی‌های آن در اين انيميشن به مخاطب نشان داده می‌شود که می‌تواند حس احترام کودکان و نوجوانان را به فرهنگ کهن این سرزمین برانگیزد.

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • نظرتـان درباره‌ي «‌پانـدای کونگ‌فوکار4» چیست؟

جک بلک: معمولاً وقتی از يك فيلم، یک سه‌گانه ساخته می‌شود، ممکن است بعضی‌ها بگویند دیگر بس است! اما وقتي در سومین قسمت یک انيميشن بلند كار مي‌كني، دیگر فقط درگير يك پروژه‌ي انيميشن‌سازی نیستي، بلکه برايت تبدیل به سفري مهیج می‌شود.

به‌نظر من هیجان و اشتیاق زیادي نسبت به پانداها در بین مردم وجود دارد که دوست دارند بیش‌تر و بیش‌تر آن‌ها را ببینند. برای همین  اصلاً برایم تعجب‌آور نخواهد بود اگر با من تماس بگيرند و من بخواهم برای چهارمین‌بار در این سفر فوق‌العاده حاضر شوم.

آنجلینا جولی‌پیت: من از همکاری با کارگردان‌هاي این انيميشن خيلي لذت مي‌برم. آن‌ها صبورند و دیدشان باز است. این‌طور نيست که به فیلم‌نامه چسبیده باشند و بگویند همین است و ختم کلام!

آن‌ها برای هر ایده‌ي تازه‌ای، یک فرصت درنظر می‌گيرند. براي همين حضور در این پروژه و همکاری با فرزندانم برایم تجربه‌ي دل‌چسبی بود که خوشحال می‌شوم باز هم تکرارش کنم.

دوچرخه شماره ۸۲۶

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 216 تاريخ : يکشنبه 29 فروردين 1395 ساعت: 15:36

دوچرخه، ضميمه‌ي نوجوانان روزنامه‌ي همشهري

دوچرخه‌ی شماره ۸۲۴ منتشر شد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - در این شماره می‌خوانید:

  • خبر

رقابت 9 كتاب براي نشان‌هاي طلايي و نقره‌اي

7000 درخت در دامن پرديسان

استان البرز ركوردار تنيس نوجوانان

 

  • خانه‌ فيروزه‌اي:

زيباتر از بهار

سيبم و سرخ؛ سبزه‌ام و سر‌سبز

پنجره‌ها و يك در

 

  • هنر

تئاتر ببينيد، تئاتر ببينيد و تئاتر ببينيد!

هر چه كوچك‌تر، بهتر!

 

  • كتوني

وقتش شده كه وقتش بشود!

كمپين نخريدن ماهي قرمز، بله يا خير؟

 

  • دماسنج

در كارهاي خانه مشاركت كنيم

 

  • پنجره

كاري كنيم زمين بي‌درخت نماند

 

  • جزيره

يك گل صورتي

دعوت از نوجواني به مهماني شعر

آرزو

 

  • چرخ فلك
  • لوح نقره‌اي

ايده‌هاي امروز در زندگي فردا

 

  • چشمه‌ها

همين موجود كاغذي 15 ساله

 

  • دوخرچه

اين‌هايي كه زياد سوال مي‌كنند!

آينده

 

  • ايستگاه

اسفند رنگ‌ها در لاله

 


شعر روي جلد:

 

درخت

مثل يك درخت باش

چون كه شاخه‌ي شكسته را

مي‌توان دوباره كاشت!

بعد جاي آن درخت

چندتا نهال نوجوان و تازه كاشت

...

آه اي درخت بيد

مردم عجيب كوچه‌ي مرا ببين

فصل‌هاي سرد

گرم شاخه‌شاخه چيدنِ تو مي‌شوند

شاد از بريدنِ تو مي‌شوند

تو ولي دوباره شاد باش

چون‌كه هر بهار

يك نهال نوجواني و جوانه مي‌زني

ساكنان كوچه‌مان ولي به جاي تو

گوشه‌گير و سر به زير مي‌شوند

هر بهار

ناگزير

پير مي‌شوند!

فائزه‌ فرزانه،15 ساله

خبرنگار افتخاري از خرامه

دوچرخه شماره ۸۲۴

عكس: مهبد فروزان

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 29 فروردين 1395 ساعت: 15:36

RSSدوچرخه‌ی شماره ۸۲۴ منتشر شدپدرپاندا یا پدرغاز؟ مسئله این است!این‌هایی که خجالتی‌اند!آدم موقع آدم ‌شدن

http://www.hamshahrionline.ir/details/%7B0%7D فید مطالب همشهری آنلاین fa-IR http://www.hamshahrionline.ir/details/328249 در این شماره می‌خوانید: http://www.hamshahrionline.ir/details/329702 شهر فرنگ > ترجمه‌ی سارا منصوری: آن‌قدر تپل و شکمو است که هیچ‌کس فکر نمی‌کند برای هیچ ورزشی مناسب باشد؛ به‌خصوص برای کونگ‌فو! اما سرنوشت این پاندای تپل و یتیم این است که جنگجوی اژدها باشد. http://www.hamshahrionline.ir/details/329733 طنز > رضا احسان‌پور: گفتی که خجالت نکش و حرف بزن/ گفتم که نمی‌توانم اصلاً! اصلاً! http://www.hamshahrionline.ir/details/329732 طنز > عبدالله مقدمی: «آدمی را آدمیت لازم است» آدمی مفتی نمی‌آید به دست

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 193 تاريخ : يکشنبه 29 فروردين 1395 ساعت: 1:35

دوچرخه، ضميمه‌ي نوجوانان روزنامه‌ي همشهري

دوچرخه‌ی شماره ۸۲۴ منتشر شد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - در این شماره می‌خوانید:

  • خبر

رقابت 9 كتاب براي نشان‌هاي طلايي و نقره‌اي

7000 درخت در دامن پرديسان

استان البرز ركوردار تنيس نوجوانان

 

  • خانه‌ فيروزه‌اي:

زيباتر از بهار

سيبم و سرخ؛ سبزه‌ام و سر‌سبز

پنجره‌ها و يك در

 

  • هنر

تئاتر ببينيد، تئاتر ببينيد و تئاتر ببينيد!

هر چه كوچك‌تر، بهتر!

 

  • كتوني

وقتش شده كه وقتش بشود!

كمپين نخريدن ماهي قرمز، بله يا خير؟

 

  • دماسنج

در كارهاي خانه مشاركت كنيم

 

  • پنجره

كاري كنيم زمين بي‌درخت نماند

 

  • جزيره

يك گل صورتي

دعوت از نوجواني به مهماني شعر

آرزو

 

  • چرخ فلك
  • لوح نقره‌اي

ايده‌هاي امروز در زندگي فردا

 

  • چشمه‌ها

همين موجود كاغذي 15 ساله

 

  • دوخرچه

اين‌هايي كه زياد سوال مي‌كنند!

آينده

 

  • ايستگاه

اسفند رنگ‌ها در لاله

 


شعر روي جلد:

 

درخت

مثل يك درخت باش

چون كه شاخه‌ي شكسته را

مي‌توان دوباره كاشت!

بعد جاي آن درخت

چندتا نهال نوجوان و تازه كاشت

...

آه اي درخت بيد

مردم عجيب كوچه‌ي مرا ببين

فصل‌هاي سرد

گرم شاخه‌شاخه چيدنِ تو مي‌شوند

شاد از بريدنِ تو مي‌شوند

تو ولي دوباره شاد باش

چون‌كه هر بهار

يك نهال نوجواني و جوانه مي‌زني

ساكنان كوچه‌مان ولي به جاي تو

گوشه‌گير و سر به زير مي‌شوند

هر بهار

ناگزير

پير مي‌شوند!

فائزه‌ فرزانه،15 ساله

خبرنگار افتخاري از خرامه

دوچرخه شماره ۸۲۴

عكس: مهبد فروزان

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 177 تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 ساعت: 14:20

چگونه آدم باشيم!

آدم موقع آدم ‌شدن

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > عبدالله مقدمی:
«آدمی را آدمیت لازم است»
آدمی مفتی نمی‌آید به دست

حرف خوب و کار خوب و فکر خوب

تا نباشد، چیست فرق ما و چوب؟

کاش می‌شد که بیاموزیم ما

آدمیت را ز مخلوق خدا

خر ندارد هیچ آزاری به ما

شر ندارد مثل بعضی آدما!

گاو آرام است و ساکت، سر به زیر

می‌خورد هر‌چیز پیشش بود، سیر

بز اگر چه رند و بازیگوش است

کی دل بزهای دیگر را شکست؟

یا شتر یک عمر با صبر و شکیب

در بیابان راه پوید بی‌فریب

می‌زند سگ‌دو سگ از شب تا سحر

آدمی ترسد از او، او از بشر

اسب باشد بانجابت، با حیا

می‌خورد آرام کاه و یونجه را

آدمیت را خدا با جانور

در طبیعت یاد داده بر بشر

کاش روزی این بشر عاقل شود

تا كه خوش‌بختي او كامل شود

شر به هم‌نوعان خود کم‌تر دهد

خیر بر هم‌نوع خود چون خر دهد

دوچرخه شماره ۸۲۶

تصويرگري: مجيد صالحي

  • چه‌طوری آدم باشیم؟

برای آدم‌شدن راه‌های زیادی هست. می‌شود کتاب بخوانیم و راه‌های آدمیت را یاد بگیریم. مثلاً وقتی می‌خوانیم «آدمی را آدمیت لازم است» خودمان مثل بچه‌ي آدم منظور شاعر را متوجه بشویم و این‌قدر به بابا و مامان و معلم گير ندهیم که حالا جناب شاعر چی گفته؟

چون ممکن است آن‌ها وقت نداشته باشند یا این‌که مصلحت را در آن ببینند که سرشان شلوغ بشود و وقت جواب‌دادن به شما را نداشته باشند!

 یا می‌شود «فیلم‌های آدم‌کن» زیاد ببینیم؛ چون تلویزیون زحمت می‌کشد. برای همین بهترین کار این است که حتی اگر فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیون، تکراری، یخ، بی‌مزه و حتی بی‌معنی هم باشد، خودمان از ته و توی برنامه‌ها یک پیامی، آموزشی، چیزی در بیاوریم که موجب ضرر مالي نشود و برود پیِ کارش!

از حرف‌ها و نصیحت‌های بزرگ‌ترها هم می‌شود آدم شد. یعنی مثلاً وقتی پدربزرگ آدم دارد برایش خاطره تعریف می‌کند که چه‌طوری در جنگ جهانی اول توانسته تنهایی جلوی ارتش هیتلر بایستد، آدم سریع ندود وسط حرفش و یکهو نگوید که: پدربزرگ! ایران که با آلمان تا حالا جنگ نکرده است.

یا نگوید: توی جنگ جهانی اول اصلاً هیتلری وجود نداشته که! یا بدتر از همه، یکهو نگوید: شما در زمان جنگ جهانی اول به دنیا نیامده بودید که!

آدم این‌ها را که می‌گوید فکر می‌کند سواد تاریخی‌اش را به بزرگ‌ترها نشان می‌دهد. غافل از این‌که بزرگ‌ترها خودشان این‌کاره‌اند و می‌خواهند آمادگی درسی آدم را بسنجند.

پس بهتر است برای آن‌که بعد از آن اظهار فضل، مواظب اولین سوتی خودمان نباشیم تا آمادگی بدنی پدربزرگ‌ها را در آن سن و سال نچشیم، از این کارها نکنیم! برای همین، بهترین کار این است که آدم سرش را پایین بیندازد و صحبت‌های بزرگ‌ترش را گوش کند و وسط حرف او نپرد و «آدم» باشد!

البته اگر کسی بخواهد واقعاً آدم بشود از کوچه و خیابان هم آدمیت یاد می‌گیرد. مثلاً خودتان دیده‌اید که وقتی دو نفر با هم تصادف می‌کنند راننده‌ها پیاده می‌شوند و حرف‌های سانسوری به هم می‌زنند.

بعدش هم یکی از راننده‌ها که زیر داشبورد ماشینش قفل فرمان دارد، آن را برمی‌دارد و فریاد می‌زند که: «آدمت می‌کنم!»

درست همین جا می‌شود آدم، آدم بشود.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 226 تاريخ : جمعه 27 فروردين 1395 ساعت: 19:54

رباعي

این‌هایی که خجالتی‌اند!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - طنز > رضا احسان‌پور:
گفتی که خجالت نکش و حرف بزن/
گفتم که نمی‌توانم اصلاً! اصلاً!

ای کاش که تو به جای من می‌بودی

آقا پسرِ درونِ آیینه‌ی من!

  • رباعی دوم

هر قدر تلاش می‌کنم بیهوده‌ست

تا بوده همیشه روی من کم بوده‌ست

مانده‌ست که سنگ پای قزوین بشود

من مبتدی‌ام! هنوز خیلی زود است

  • رباعی سوم

داداش گلم! چه‌قدر رو داری تو

هی با همه بحث و گفت‌وگو داری تو

شرمنده که من خجالتی و چیزم!

شرمنده که داداش ببو داری تو!

  • رباعی چهارم

هم این‌که نخورده‌ست زبانم را موش

هم این‌که نه منگ و خنگم و نه کم‌هوش

برعکسِ شما، اهل سکوتم، یعنی

سایلنت‌ام و روی ویبره‌ام یا خاموش

دوچرخه شماره ۸۲۶

تصويرگري: رسول آذرگون

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 216 تاريخ : جمعه 27 فروردين 1395 ساعت: 19:54

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - شهر فرنگ > ترجمه‌ی سارا منصوری:
آن‌قدر تپل و شکمو است که هیچ‌کس فکر نمی‌کند برای هیچ ورزشی مناسب باشد؛ به‌خصوص برای کونگ‌فو! اما سرنوشت این پاندای تپل و یتیم این است که جنگجوی اژدها باشد.

او كسي نيست جز «پو»، پانداي كونگ‌فوكار كه احتمالاً خيلي خوب او را مي‌شناسيد و بارها انيميشن‌هاي بلند و سريال آن را از تلويزيون ديده‌ايد.

نزديك به دو ماه قبل استوديوي «دريم‌وُركز»، سومين قسمت سينمايي اين انيميشن را در سينماهاي جهان به‌روي پرده برد كه هرچند نتوانست به فروش 631ميليون و 665ميليون دلاري دو قسمت قبلي برسد، اما با حدود 430ميليون دلار، هم‌چنان يكي از شخصيت‌هاي پولساز كارتوني به‌حساب مي‌آيد.

پانداي كونگ‌فوكار در اين قسمت خانواده‌ي واقعي‌اش را پيدا مي‌كند و ماجراهاي جالبي برايش رخ مي‌دهد.

اين انيميشن براي «جك بلك»، گوينده‌ي شخصيت پو و «آنجلينا جولي‌پيت»، گوينده‌ي شخصيت «تايگرس» (بانوببر) تجربه‌ا‌ي متفاوت با دو قسمت قبلي آن بود. چرا كه آن‌ها به همراه بچه‌هايشان در اين انيميشن كار كردند و تجربه‌ي تازه و متفاوتي به‌دست آوردند.

به مناسبت نمايش عمومي اين فيلم ترجمه‌ي گفت‌و‌گويي ويژه را با اين بازيگران مشهور برايتان انتخاب كرديم تا در اولين دوچرخه‌ي بهاري آن را بخوانيد و بيش‌تر با حال و هواي انيميشن تازه‌ي پانداي كونگ‌فوكار آشنا شويد.

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • شما هر دو از بازیگران مشهور سینما هستید. خانم جولی‌پیت قبلاً تجربه‌ي همکاری مشترک با همسرشان (بِرَد پيت) را داشته‌اند، اما فكر مي‌كنم تجربه‌ي مشترك همكاري با بچه‌هايتان براي هردوی شما خيلي غافلگیرکننده بوده است. هيچ‌وقت فكر مي‌كرديد این‌قدر زود با فرزندانتان همکار شوید؟

جک بلک: خب... برای پسر من كه دیگر وقتش رسیده بود خرج خودش را درآورد! برای همین به پسرم گفتم الآن وقت آن است که کمک‌خرج خانواده باشی! [می‌خندد]

اما واقعیت این است که «ساموئل»، خودش قبل از اين‌که اصلاً این پروژه شروع شود، از من خواسته بود که اگر قسمت سوم سينمايي اين انيميشن ساخته شد، در آن نقشی داشته باشد.

برای همین آن‌چنان هم از این همکاری غافلگیر نشدم. اما آن‌چیزی که برایم غیرمنتظره بود، استعداد ناب ساموئل در این حرفه بود. او خیلی خوب از پس نقشش برآمد.

آنجلینا جولی‌پیت: من هم كه با چهارتا از بچه‌هايم، «پَكْس»، «ناكْس»، «زاهارا» و «شيلوه» در این انيميشن کار کردم. راستش بچه‌های من خیلی خجالتی‌اند و تصور این‌که این‌قدر زود، در پروژه‌ا‌ي به این بزرگی و پر سر و صدا حاضر شوند، هرگز به ذهنم هم نمی‌رسید.

اما خب، ما در «پاندای کونگ‌فو‌کار3» کلی پاندا داشتیم و این فرصت خوبی بود تا با بچه‌ها کار کنیم و نمی‌خواستم از دستش بدهم. اصلاً فکر نمی‌کردم آن‌ها اين‌قدر راحت با کار کنار بیایند.

جالب اين‌جا بود که بعد از تمام‌شدن کار، آن‌ها نگاهی به من انداختند و گفتند: «مامان، این کاری است که برای پول‌درآوردن انجام می‌دهی؟ این‌که اصلاً  کاری ندارد!»

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • پس این‌طور که مشخص است به هردو خانواده در این انيميشن خیلی خوش گذشته است. فکر می‎کنید این تجربه‌ي شیرین باعث بشود که فرزندانتان در آینده حرفه‌ي بازیگری و گويندگي را به‌عنوان شغل خود انتخاب کنند؟

جک بلک: برای این پیش‌بینی کمی زود است. من همیشه ساموئل را تشویق می‌کنم که به پشت دوربین فکر کند؛ متن‌های کوتاهی بنویسد و با تلفن‌همراهش آن‌ها را کارگردانی کند.

فکر می‌کنم این کارها به او دید بازتری درباره‌ي صنعت سینما می‌دهد. ولی در هر حال او است که باید انتخاب کند و من فقط یک نصیحت‌گو هستم.

آنجلینا جولی‌پیت: خوش‌بختانه بازیگرشدن آرزوی هیچ‌کدام از بچه‌های من نیست! من و پدرشان از این بابت خیلی هم خوشحالیم. درواقع هردوی ما خیلی جدی بچه‌ها را تشویق می‌کنیم که وارد این حرفه نشوند!

ما دلمان می‌خواهد که حتی اگر بخواهند بازیگری را به‌عنوان شغل اصلی‌شان انتخاب کنند، حداقل رشته‌ها و علاقه‌هاي دیگرشان را هم محک بزنند.

  • در قسمت سوم یک تازه‌وارد مهم داریم: پدر واقعی «پو». همین‌قدر که این ورود ناگهانی برای شخصیت‌های داستان غیرمنتظره بود، مخاطبان را هم درگیر یک چالش تازه کرد. همه‌ي هواداران پاندای کونگ‌فوکار، علاقه‌ي بسیاری به شخصیت پدرغاز دارند که سال‌ها سرپرستی پو را برعهده داشت و حالا یک پاندای بزرگ، همه‌چیز را دستخوش تغییر می‌کند. نظر شما در این‌باره چیست؟ 

جک بلک: من فکر می‌کنم قسمت سوم این انيميشن، به‌طور خاص درباره‌ي پدرهاست. دعوای پدرغاز و پدر واقعی پو، بر سر این‌که چه‌ کسی پدر اصلي او است، تماشاگر را درگیر یک چالش عاطفی بزرگ می‌کند.

پو از این‌همه تغییرات ناگهانی ترسیده است. او ناگهان با  مسئولیت بزرگی روبه‌رو می‌شود که بر شانه‌هایش سنگینی می‌کند. از یک‌ طرف جنگیدن با یک شرور و از سوی دیگر درگیرشدن با عواطف خودش. مواجهه با پدر بیولوژیکی‌اش برای پو یک توفان ذهنی به‌وجود می‌آورد.

او نمی‌تواند همه‌چیز را برای خودش حل و فصل کند. از یک طرف از دیدن پدر واقعی‌اش خیلی خوشحال است، اما در طرف دیگر پدرغاز و دوران کودکی‌اش در غذاخوري پدرغاز که همه‌ي گذشته او را شکل می‌دهند چه؟ به نظر من که درگیری ذهنی خیلی سختی است.

دوچرخه شماره ۸۲۶

آنجلینا جولی‌پیت: راستش این انيميشن برای خانواده‌ي ما كه چند فرزند و فرزندخوانده داريم، ارزش ویژه‌ا‌ي دارد. مسئله‌ي تولد و پدر و مادر اصلی و فرزندخواندگی، اصلاً ماجراي ساده‌ای نیست.

فهم این مسائل برای بچه‌ها می‌تواند خیلی پیچیده باشد. ما در خانواده‌مان سعی کرده‌ایم که خیلی زیبا این تعاریف را برای بچه‌ها بازگو کنیم.

  • هشت سال از زماني كه استودیوي «دریم‌وُرکز»،  انيميشن پاندای کونگ‌فوکار را به جمع  قهرمانان كارتوني کودکان و نوجوانان اضافه کرد مي‌گذرد و حالا دوباره او برگشته. به‌نظر شما در داستان سوم این انيميشن چه جذابیت‌هایی برای مخاطبان وجود دارد؟

جک بلک: به نظر من در قسمت اول، پو یک عاشق سرسخت کونگ‌فو بود. من خودم عاشق موسیقی راک و بازیگری هستم. برای همین احساس پو را نسبت به این ورزش کاملاً درک می‌کنم.

انگار به‌نوعی موقعیت او را تجربه کرده‌ام. در قسمت دوم، او باید خود را به‌عنوان «جنگجوی اژدها» به همه ثابت می‌کرد. اما قسمت سوم درباره‌ي انتخاب است. او از خود می‌پرسد که آیا سرنوشت، مقام جنگجوی اژدها را برایش پیش‌آورده یا اين‌که انتخاب خود اوست.

آنجلینا جولی‌پیت: خب، پاندای کونگ‌فوکار همیشه علاوه بر خط اصلي قصه، پر از صحنه‌های مبارزه است که برای طرفداران این مجموعه خيلي جذاب است.

اما آن‌چه در قسمت سوم اهمیت دارد، مفهوم خانواده و دوستان است. هم‌چنين پاسخ به این پرسش که آیا این بهترین چیزی است که من می‌توانم باشم؟ من فکر می‌کنم این  انيميشن بیش‌تر درباره‌ي رشد فردی قهرمانان است. این‌که خودشان را بهتر بشناسند و بفهمند که برای اين‌که از خودشان راضی باشند، نباید شبیه فرد دیگری باشند.

  • به نکته‌هاي خوبی اشاره کردید. به نظر شما در قسمت سوم رشد شخصیت‌ها، به‌خصوص درباره‌ي پو و تايگرس چه‌طور اتفاق افتاده؟

جک بلک: پو هنوز هم جنگجوی اژدهاست، ولی حالا یاد گرفته  که یک معلم هم باشد. او شاگردی است که در قسمت سوم به یک استاد تبدیل شده، هرچند كه آن‌چنان از نظر روحی بالغ نشده است.

بین خودمان باشد اما من فکر می‌کنم که او اصلاً در حد «استاد شیفو» یا «اوگ‌وِی» نیست! ولی نهایت سعی‌اش را می‌کند.

پو، ناگهان در میان مردمش (پانداها) قرار می‌گیرد. مردمی که  فکر می‌کرد وجود ندارند. او مثل یک ماهی بیرون‌افتاده از آب بود و وقتی به‌میان مردمش رفت برایش شادی و آرامش به‌وجود آمد.

دهکده‌ي پانداها شبیه یک سرزمین گمشده است، جایی اسرار‌آمیز و خفته در بین کوهستان‌ها. من فکر می‌کنم این انيميشن یک سفر روحی و احساسی برای پو است.

آنجلینا جولی‌پیت: تايگرس (بانوببر) هم مثل همیشه است. همان شخصیت آرام و کم‌حرفي که همیشه تمرین می‌کند و بیش از حد جدی است. او پرانرژی است و دقيقاً همانی است که باید باشد.

من شیفته‌ي دوستی پو و تايگرس هستم و این دوستی در قسمت سوم، با تجربه‌هاي سخت و مشترکی هم كه با هم از سر می‌گذرانند عمیق‌تر هم می‌شود.

آن‌ها با هم به چین می‌روند و راز و رمز اين سرزمین را کشف می‌کنند. به‌نظر‌م تصویر بسیار زیبایی از چین و زیبایی‌های آن در اين انيميشن به مخاطب نشان داده می‌شود که می‌تواند حس احترام کودکان و نوجوانان را به فرهنگ کهن این سرزمین برانگیزد.

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • نظرتـان درباره‌ي «‌پانـدای کونگ‌فوکار4» چیست؟

جک بلک: معمولاً وقتی از يك فيلم، یک سه‌گانه ساخته می‌شود، ممکن است بعضی‌ها بگویند دیگر بس است! اما وقتي در سومین قسمت یک انيميشن بلند كار مي‌كني، دیگر فقط درگير يك پروژه‌ي انيميشن‌سازی نیستي، بلکه برايت تبدیل به سفري مهیج می‌شود.

به‌نظر من هیجان و اشتیاق زیادي نسبت به پانداها در بین مردم وجود دارد که دوست دارند بیش‌تر و بیش‌تر آن‌ها را ببینند. برای همین  اصلاً برایم تعجب‌آور نخواهد بود اگر با من تماس بگيرند و من بخواهم برای چهارمین‌بار در این سفر فوق‌العاده حاضر شوم.

آنجلینا جولی‌پیت: من از همکاری با کارگردان‌هاي این انيميشن خيلي لذت مي‌برم. آن‌ها صبورند و دیدشان باز است. این‌طور نيست که به فیلم‌نامه چسبیده باشند و بگویند همین است و ختم کلام!

آن‌ها برای هر ایده‌ي تازه‌ای، یک فرصت درنظر می‌گيرند. براي همين حضور در این پروژه و همکاری با فرزندانم برایم تجربه‌ي دل‌چسبی بود که خوشحال می‌شوم باز هم تکرارش کنم.

دوچرخه شماره ۸۲۶

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 188 تاريخ : جمعه 27 فروردين 1395 ساعت: 19:54

کودک و نوجوان > دانش - پگاه شفتی:
بهار که باشد، فناوری هم بهاری می‌شود. مجبور است... مگر چاره‌ی دیگری هم دارد؟

گجت‌ها یا ابزارک‌های بهاری هم تا دلتان بخواهد در شهرفرنگ فناوری این‌طرف و آن‌طرف می‌روند و خودشان را نشان می‌دهند. با تمام قابلیت‌هایشان، با تمام تازگی‌شان:

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • يك حافظه‌ي هميشگي!

این‌روزها حتماً خیلی‌ها کلی عکس و فیلم روی گوشی‌های هوشمندشان دارند، عکس‌هایی از دیدوبازدید عید یا سفرهای نوروزی. اما واقعاً منتقل‌کردن عکس‌ها و فیلم‌ها از روی گوشی به رايانه حتماً کمی سخت است، نه؟ به‌خصوص برای کاربرانی که تنبلی‌شان می‌آید این کار را بکنند و مدام بین چند عکس و فیلم مجبورند یکی را برای حذف انتخاب کنند.

«سان‌دیسک» (SanDisk) مخصوص همین کاربران است. این فلش مموری با 128 گیگابايت حافظه به گوشی کاربر متصل می‌شود و در عرض چند دقیقه عکس‌ها و فیلم‌ها را با گوشی رد و بدل می‌کند.

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • بدون برق،گاز يا نفت...!

اگر اهل بساط پهن‌کردن در طبیعت و گردش هستید، فصل آن فرا رسیده است.

اجاق‌گاز «هامپینگ‌گریل» (Homping Grill) مخصوص آن‌هایی است که طبیعت را دوست دارند و هم‌زمان خوش‌خوراك هم هستند. این اجاق‌گاز که معمولاً مخصوص گریل یا کبابی‌کردن گوشت است، با روش خلاقانه‌ای داغ می‌شود؛ یعنی ژل روشنایی و چند تکه ذغال. ژل روشنایی نوعی ماده‌ی سوختنی و رنگی است که در صنایع فیلم، عکاسی و ویديوگرافی از آن استفاده می‌شود.

اما این‌بار، این ماده شعله می‌كشد و در محفظه‌ی پایینی دستگاه ذغال‌های بالای سرش را گرم می‌کند. به‌همین راحتی، حالا کاربر می‌تواند مواد غذایی‌اش را کباب کند!

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • دوربين قطاري!

اگر دوست دارید از سفرهای جاده‌ای فیلمی داشته باشید، دوربین «دش‌کم» (DashCam) کار را برای شما راحت می‌کند. این دوربین درست مانند دوربین‌های ماشین پلیس روی داشبورد نصب می‌شود و با کیفيت اچ‌دی به‌طور خودکار فیلم‌برداری می‌کند.

این دوربین هم‌چنین قابلیت دارد تا با وصل‌کردن قطعه‌های جداشده‌ی فیلم که در فواصل زمانی مختلف گرفته شده، فیلم‌های تکه‌تکه را به‌صورت قطاری بهم متصل کند و از آن‌ها یک فیلم واحد بسازد.

این دوربین با کارت حافظه‌ی هفت گیگابايت می‌تواند دوساعت مداوم فیلم‌برداری کند و قابلیت ارتقا به حافظه‌ی 32گیگابايت را هم دارد.

هم‌چنین در هنگام تصادف می‌تواند تصویر دقیقی از لحظه‌ی تصادف ارائه بدهد و طوری طراحی شده است تا حتی در هنگام تکان‌ها و لرزش‌های شدید تصادف هم از کار نمی‌افتد و به فیلم‌برداری ادامه می دهد.

دوچرخه شماره ۸۲۶

  • چراغ باغچه‌اي!

وقتی طبیعت را دوست داشته باشیم، دلمان می‌خواهد آن را به‌خانه‌مان بیاوریم، چه‌طوري؟ با روش‌هاي خلاقانه و فناورانه كه اين چراغ هم يكي از آن‌هاست:

یک چراغ گلدانی‌شکل است که هم نور به فضا می‌دهد و هم زندگی.

کاربر مي‌تواند در این گلدان چراغی يا چراغ گلداني، گیاهان مورد علاقه‌اش را بکارد. البته بدنه‌ی این چراغ از موادی ترکیبی سازگار با حفظ گیاهان گلدانی ساخته شده است. داشتن چنین چراغی حتماً فضای خانه را کمی بهاری‌تر از پيش می‌کند.

دوچرخه شماره ۸۲۶

آويزان پرنور!

فصل بهار بهترين فرصت  گردش (پيك‌نیک) در طبیعت به حساب مي‌آيد! این چراغ دوست با محیط‌زیست هم به درد همين گردش‌ها مي‌خورد ، بسیار پرنور است و بدون‌سیم و البته بدون برق با انرژی خورشید کار می‌کند و می‌تواند بالای سر کسانی آویزان شود و نورپراکنی کند که در طبیعت اردو می‌زنند. این چراغ قابل حمل و سبک، ضد آب است و می‌تواند در باد و باران هم‌چنان نورانی باشد.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 193 تاريخ : چهارشنبه 25 فروردين 1395 ساعت: 22:05

نخستين جشن روز جهاني تئاتر كودك و نوجوان برگزار شد

جشن نوروزی اهالی تئاتر

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - یادداشت > مهناز محمدی:
شاید برای اولین‌بار در تاریخ نوروز باستانی، از این‌که در تعطیلات بودیم، غمگین شدیم. چون در میانه‌ی تعطیلات نوروز، جشن جذابی برای تئاتر کودک و نوجوان برگزار شد و ما نتوانستیم گزارش کاملی از آن تهیه کنیم.

هشتم فروردین95، هم‌زمان با روز جهاني تئاتر، اهالی تئاتر کودک و نوجوان ايران براي نخستين‌بار جشني را براي تئاتر كودك و نوجوان در تالار هنر برگزار کردند.

«حمید جبلی»، گوينده‌ي محبوب‌ترين عروسك ايران «كلاه‌قرمزي» و چندين شخصيت دوست‌داشتني ديگر، دبیر اين دوره‌ي جشن بود و «امیرسلطان احمدی»، عروسک‌گردان «پسر‌عمه‌زا» هم مجری مراسم بود.

«هادی ایازی»، قائم‌مقام وزیر بهداشت در اين جشن از اهالي تئاتر کودک و نوجوان خواست تا برای کمک به بهبود 3500 کودک
مبتلا به سرطان، تئاتر اجرا کنند و گفت: «تئاترهای خوب می‌توانند به کودکان بیمار کمک کنند و به آن‌ها روحیه بدهند و به درمان آن‌ها كمك كنند.»

در این جشن که «مرضیه برومند»، «هوشنگ مرادی‌کرمانی»، «هنگامه مفید»، «آزاده پور‌مختار»، «رضا بابک» و چند تن از اهالی تئاتر حضور داشتند، موسیقی زنده نواخته شد و هنرمندانی مثل مرضیه برومند از خاطرات شیرین گذشته گفتند و جو صمیمی و شادی به مراسم دادند.

در بخش تقدير و معرفی برگزیدگان، نشان ویژه‎ی تماشاگران، به «مریم کاظمی» به‌عنوان چهره‌ی برگزیده سال 1394در زمینه‌ي فعالیت مستمر، علمی و تأثیرگذار در حوزه‌ي تئاتر کودک و نوجوان اهدا شد.

حمید ملاحسینی کارگردان نمایش «یک سیب برای دو نفر»، «امیرمشهدی عباس» نویسنده‌ي نمایش‌نامه‌ي «ژنرال‌ها»، «علیرضا دری» و «مژگان مولایی» به‌عنوان بازیگران مرد و زن تئاتر کودک و نوجوان، «رامین کهن» به‌عنوان آهنگساز، «حمید بوربور» به‌عنوان طراح صحنه و «سهیلا جوادی» به‌عنوان طراح لباس تئاتر کودک و نوجوان مورد تقدير قرار گرفتند.

هم‌چنين «فريبا دليري» به‌عنوان بهترين كارگردان، «هادي حسن‌علي» به‌عنوان بهترين نمايش‌نامه‌نويس، «حامد مدرس» به‌عنوان بهترين بازيگر مرد، «فاطمه خدابنده‌لو» به‌عنوان بهترين بازيگر زن، «عبدالله آتشاني» به‌عنوان بهترين آهنگساز، «سينا ييلاق‌بيگي» به‌عنوان بهترين طراح صحنه و «روشنك كريمي» به‌عنوان بهترين طراح لباس برگزیده شدند. جایزه‌ي ویژه‌‌ي جشن نيز به «محمد اعلمی» برای كارگرداني نمایش «کدو زری» اهدا شد.

گفتني است روز جهاني تئاتر كودك و نوجوان (تئاتر عروسكي) از سال 2000 ميلادي به پيشنهاد زنده‌ياد «جواد ذوالفقاري»، نويسنده و كارگردان تئاتر كودك و نوجوان ايران در «يونيما» (انجمن بين‌المللي تئاتر عروسكي) مطرح و پايه‌گذاري شد و از سال 2003 ميلادي، يكم فروردين (21 مارس) جشن گرفته مي‌شود.

اين مراسم، نخستين جشن رسمي اهالي تئاتر كودك و نوجوان ايران بود كه هم‌زمان با روز جهاني تئاتر برگزار شد.

دوچرخه شماره ۸۲۶

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 25 فروردين 1395 ساعت: 22:05

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزه‌ای > خاطره روان‌بخش:
ما به چیزها عادت می‌کنیم، این یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ماست، که شبیه خیلی دیگر از ویژگی‌هایمان، دو رو دارد. یک رویش نه فقط شیرین، که برای ادامه‌ی زندگی هر کدام از ما ضروری است.

فکر کنید اگر هر کدام از ما، این توانایی را نداشتیم، چه بر سرمان می‌آمد؟ وقتی عزیزی را از دست می‌دادیم؛ اگر به غصه‌ي از دست دادن دوستان و عزیزانمان عادت نمی‌كردیم، آن‌وقت داغ از دست دادن هر عزیزی، مثل یک تکه زغال گداخته، در قلبمان، روشن و سوزان باقی می‌ماند و زندگیمان را به آتش می‌کشید.

 اما روز به روز که می‌گذرد، ما بیش‌تر به نداشته‌های جدیدمان عادت می‌کنیم، با آن‌ها کنار می‌آییم و تلاش می‌کنیم به جای نداشته‌ها، به داشته‌های زندگیمان فکر کنیم و پنجره‌های تازه‌ای پیش روی خودمان و زندگیمان باز کنیم.

این است که عادت‌کردن، مثل خیلی از ویژگی‌های دیگر، یک­جور نعمت، يا چیزی شبیه به یک پاداش در ازای صبری است که ما در برابر سختی‌های زندگی داشته‌ایم.

انگار این توانایی را برایمان طراحی کرده‌اند تا بدانیم که تنها نیستیم، کسی به فکرمان بوده است و اگر منطق جهان، منطق از دست‌دادن و رفتن و تنها گذاشتن چیزهاست، در عوض کسی هست که به فکرمان هست تا زهر این تلخی‌ها را بگیرد و زندگی را برایمان ممکن کند.

دوچرخه شماره ۸۲۶

اما عادت کردن رویه‌ی دیگری هم دارد. وقتی به چیزی عادت می‌کنیم، جوری می‌شود که انگار دیگر آن چیز را نمی‌بینیم، چیزهایی مثل دریا، برای مسافران و تازه‌واردان، عظمت و زیبایی فوق‌العاده‌ای دارد، جوری که می‌توانند ساعت‌­ها روبه‌رویش بنشینند و از دیدنش لذت ببرند، اما همین دریا، برای بسیاری از آنان که در شهرهای ساحلی زندگی می‌کنند دیگر آن زیبایی را ندارد.

حتی ممکن است ماه‌ها بگذرد و یک‌بار هم به دیدن دریا نروند. یا اگر هم گذارشان به جاده‌های کناری دریا بیفتد، اصلاً نگاهش نمی‌کنند، انگار نه انگار که دریا با آن‌همه عظمت در چندمتریشان وجود دارد و مواج، با تمام قدرت خود را به سنگ‌های ساحلی می‌کوبد.

این روی نه چندان مطلوب عادت کردن است، وقتی به چیزی عادت می‌کنیم، طراوت و تازگی‌اش از بین می‌رود، کم‌رنگ می‌شود و کم‌کم فراموش می‌شود.

آخرین باری که با دقت به درخت­‌های کوچه‌ی خودتان نگاه کرده‌اید کی بوده است؟ آیا لباس­های قدیمی‌تان را، به همان اندازه‌ی روز اول دوست دارید و برای نگه‌داری از آن‌ها همان‌قدر دقت می‌کنید؟ در روز چه‌قدر ممکن است به آسمان نگاه کنید و از دیدن آن گنبد بسیار بسیار بزرگ آبی که شبیه یک چتر، بالای سر همه‌ی ماست، به حیرت بیفتید؟

بسیاری از ما، دیگر از دیدن این چیزها به حیرت نمی‌افتیم، چیزها برایمان عادی شده است و به آن‌ها عادت کرده‌ایم، معجزه‌ی روزانه‌ی برآمدن خورشید از پشت کوه‌ها، و دوباره فرورفتنش در پایان روز را، آ‌ن‌قدر دیده‌ایم که دیگر انگار برایمان عادی شده باشد، پیاپی اتفاق می‌افتد و ما، در حالی­که به ساعت‌هایمان نگاه می‌کنیم و حرکت دایره‌ای عقربه‌هایش را محاسبه می‌کنیم، از کنارشان می‌گذریم.

این رویه‌ی دیگر عادت است، گاهی فکر می‌کنم اگر کسی دست ما را بگیرد، چشم‌هایمان را بشويد و تک‌تک اتفاقات روزانه و تکراری را یک‌بار دیگر به ما نشان بدهد، جوری که بتوانیم پرده‌ی عادت را از جلوی چشم‌هایمان کنار بزنیم، آن‌وقت از ديدن این‌همه معجزه به حیرت مي‌افتیم.

دوچرخه شماره ۸۲۶

بهار، شاید همان کس باشد یا بهتر بگویم بهار، به‌ویژه‌ در این روزهای زیبا و تازه‌ی پایانی فروردین و ابتدای اردیبهشت، هر سال دست من را می‌گیرد و به تماشای جهان می‌برد. به من طلوع خورشید، سرسبزی و تازگی درخت‌ها، رنگ درخشان آسمان و ابرهای تکه‌تکه‌ و شادمان را نشان می‌دهد و می‌گوید: «ببین! جهان هنوز قشنگی‌هایش را دارد.»

 راست می‌گوید بهار، جهان هنوز زیبایی‌های بهاری‌اش را دارد، هنوز هم اردیبهشت که می‌شود، شهرهایمان شبیه بهشت می‌شود و درست مثل روزهای قدیمی، همه چیز به نشانه‌ای از وجود او، از بودنش، از حضور هنرمندی خبر می‌دهد که همه‌چیز جهان را، آراسته و زیبا برایمان خلق کرده است تا از تجربه‌ی آن‌ها لذت بریم.

گاهی فکر می‌کنم اگر او، برای تحمل سختی‌ها، توانایی عادت کردن را به ما انسان‌ها بخشیده است، بهار هم هدیه‌ی دیگری از اوست، برای این‌که ما به بیماری عادت کردن، دچار نشویم و بیش از حد این دنیا، برایمان عادی و معمولی نشود.

بهار، هدیه‌ی ویژه‌ی او برای کسانی است که زیبایی‌ها را، پشت پرده‌ی عادت، فراموش کرده‌اند. بهار می‌تواند دریا را برای اهالی شهرهای ساحلی، کویر را برای کویرنشینان و درختان و سبزه‌های اندک کوچه و خیابان‌ها را برای ابرشهرنشینانی مثل تهرانی‌ها دوباره تازه کند و به یادمان بیاورد که در کدام جهان و با کدام معجزه‌ها زندگی می‌کنیم.

کاش قدرش را بدانیم.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 25 فروردين 1395 ساعت: 22:05

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خبر > امسال در رویداد بهارستان، سازمان زیباسازی شهر تهران آثار بسیاری در سطح شهر نصب کرده است که حتماً برخی از آن‌ها را دیده‌اید؟ حالا شما می‌توانید در یک مسابقه‌ی سلفی هم شرکت کنید و عکس‌هایتان را در مسابقه‌ی هنری این رویداد شرکت دهید.

مسابقه در دو بخش سلفی (عمومی) و بخش حرفه‌ای برگزار می‌شود. بخش عمومی، شامل عکس‌های سلفی با نشانه‌های محیطی نوروز در سطح شهر تهران اعم از حجم‌های شهری ویژه‌ي نوروز، نقاشی‌های دیواری و تخم‌مرغ‌های رنگی سطح شهر تهران می‌شود.

علاقه‌مندان برای ارسال عکس سلفی می‌توانند در اینستاگرام شخصی شرکت‌کنندگان با هشتگ «#بهارستان‌۹۵» یا «baharestan95#» و تگ‌کردن صفحه‌ي اینستاگرام بهارستان۹۵ به‌نشاني baharestan95@، اقدام کنند.

ذکر نام و نام‌خانوادگی در زیر عکس‌ها ضروري است. آخرین مهلت ثبت‌نام و ارسال عکس‌ها ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ است و نفرات برگزیده، اردیبهشت‌ماه معرفي خواهند شد.

گفتنی است، رویداد هنری «بهارستان» (سالانه‌ي هنرهای شهری بهار تهران) هم‌زمان با روزهاي نوروز ۱۳۹۵ در تهران برگزار می‌شود و تا پایان فروردین ماه ادامه دارد.

هم‌چنین ارسال عکس سلفی به صورت دایرکت برای صفحه‌ي اینستاگرام بهارستان‌۹۵ به آدرس baharestan95@ و هم‌چنین ارسال عکس سلفی به صورت فایل بر روی سایت سازمان زیباسازی  به آدرس www.zibasazi.ir ، بخش مختص فراخوان عکاسی بهارستان ۹۵ نیز فراهم است.

دوچرخه شماره ۸۲۶

عكس: مهبد فروزان

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 202 تاريخ : جمعه 20 فروردين 1395 ساعت: 0:15

«مرضیه برومند» در گفت‌و‌گو با هفته‌نامه‌ي دوچرخه:

هنوز مزه‌ی نوجوانی زیر زبانم است!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - مهناز محمدی:
می‌شود حدس زد خانمی که رو‌به‌رویم نشسته و مرا «دوچرخه» خطاب می‌کند، از آن نوجوان‌های پر شر و شور بوده! کسی که لبخند از صورتش محو نمی‌شود و در طول مصاحبه آن‌قدر با هم می‌خندیم که سؤال‌هایم را فراموش می‌کنم.

او خرداد سال ۱۳۳۰ به دنیایی که دوستش دارد آمده و دلش می‌خواهد برای بهتر‌شدن این دنیا کارهای زیادی بکند. اگر بخواهیم آثارش را به یاد آوریم، شاید نیازی نباشد که خیلی فکر کنیم.

چرا که در تمام کارهای ماندگار عروسکی، ردی از او به وضوح دیده می‌شود. «مدرسه‌ی موش‌ها»، «خونه‌ی مادربزرگه»، «قصه‌های تا‌به‌تا»، «آب‌پریا» و «شهر موش‌ها» از آثار اوست.

مرضیه برومند، مادر عروسک‌ها، در ساختمان زیبای «خانه‌ی عروسک» ما را پذیرفت و در میان برنامه‌های شلوغ و مصاحبه‌های پشت سر هم، باز هم با حوصله و دقیق با ما حرف زد.

دوچرخه شماره ۸۲۵

عكس: مهبد فروزان

  • چرا این‌قدر عروسک‌ها را دوست دارید؟

عروسک برای من تنها یک اسباب‌بازی نیست که از کودکی با آن خاطره داشته باشم. عروسک یک وسیله برای نمایش است و نمایش برای من وسیله‌ای است برای حرف‌زدن؛ برای انتقال حرف‌هایی که خودم فکر می‌کنم حرف‌های خوبی است و باید به دیگران منتقل کنم.

عروسک وسیله‌ی کارایی است. وقتی با عروسک حرف می‌زنی، بار مفهومی آن بیش‌تر می‌شود.

  • چه شد که احساس کردید عروسک‌ها می‌توانند کمک کنند تا حرف‌هایتان را بزنید؟

ناگهان که اتفاق نیفتاد. درواقع مسیری بود که هم خودم کمک کردم و هم دست سرنوشت کمک کرد تا در این راه قرار بگیرم. من به عالم نمایش خیلی علاقه‌مند بودم.

از دبستان تئا‌تر کار می‌کردم و گروه تئا‌تر داشتم و در دبیرستان هم ادامه دادم. وقتی وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبا شدم، فکر کردم که کاش گروهی داشتیم که می‌توانستیم به مدرسه‌ها برویم و برای بچه‌ها نمایش اجرا کنیم.

باز دست سرنوشت مرا در مسیر اولین گروه تئا‌تر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قرار داد. زمانی که توی کانون پرورش فکری کار می‌کردم، آقای «اسکار باتک» به ایران آمد و ما این شانس را داشتیم که با او چند عروسک بسازیم و چند نمایش اجرا کنیم.

  • از کارهایی که تا امروز ساخته‌اید و مفاهیمی كه به کودکان و نوجوانان آموزش داده‌اید، راضی هستید؟

نه، هم‌چنان فکر می‌کنم که هرزمانه‌ای حرف‌های خودش را دارد. الآن خیلی چیز‌ها را می‌خواهم بگویم. آسیب‌های جدیدی می‌بینم که فکر می‌کنم باید در مورد آن‌ها کاری انجام داد.

الزاماً من نباید آن‌ها را بسازم، اگر کس دیگری که در عرصه‌ی فرهنگ و هنر کار می‌کند، آن‌ها را بسازد و آن حرف‌ها را بگوید، من خوشحال می‌شوم.

من می‌گویم یک حرف‌هایی را باید گفت. هرکسی که آن‌ها را بگوید خوب است، اما در هر حال وقتی که با زبان هنر گفته می‌شود ماندگار‌تر است.

  • حرف‌های شما از چه جنسی است؟

از جنس حرف‌های خوب! [می‌خندد] این چیز‌ها برای من آگاهانه نیست. دوست ندارم این حرف‌ها را توی چارچوب و جدول بگذارم. البته این را می‌دانم که برای جهان، مردم دنیا و برای کشورم ایران، همیشه آرزوی بهترین‌ها را دارم.

آرزوی محیط پاک و سالم و آرزوی اخلاق دارم. دلم می‌خواهد همه‌، آدم‌های خوبی باشند و به هم بدی نکنند. حقوق هم را رعایت کنند و در این مسابقه‌ی پولدارشدن، هم‌دیگر را له نکنند.

خب این‌ها همه حرف‌های خوبی است که دلم می‌خواهد بگویم و اثرش را ببینم. فکر می‌کنم همه‌ی هنرمندان واقعی، این‌ها را حس می‌کنند و طرفدار حرف‌های خوب هستند.

دوچرخه شماره ۸۲۵

  • اگر عروسک را از آموزش جدا کنیم، چه اتفاقی می‌افتد؟

من فکر می‌کنم هیچ‌چیز را نمی‌توانیم از آموزش جدا کنیم. همیشه همه‌چیز یا آموزش بد می‌دهد یا آموزش خوب.

  • خودتان هم در نوجوانی نمایش‌ها و برنامه‌های عروسکی  را دنبال می‌کردید؟

در نوجوانی من خیلی نمایش عروسکی به این شکل وجود نداشت. ما فقط «آقای شاکی» را می‌دیدیم که آقای «نصرت‌الله کریمی»  (که خدا نگه‌شان دارد) ساخته بود. من آن را خیلی دوست داشتم و خیلی جذب حرف‌هایش می‌شدم. بعدترها که جوان بودم،
برنامه‌های خارجی «ماپت‌شو» و «سسام استریت» را هم می‌دیدم و دوست داشتم. اما آن‌موقع دیگر شخصیتم شکل گرفته بود.

  • «خونه‌ی مادربزرگه» یکی از کارهایی است که همه‌ی نسل‌ها از شما به‌یاد دارند. شخصیت‌های آن چه‌طور شکل گرفتند؟

ما هرازگاهی به روستایی به‌نام «بَشمن» در نزدیکی انزلی می‌رفتیم. خانه‌ای در این روستا، متعلق به پیرزنی به نام «ننه‌حلیمه» بود. ننه‌حلیمه با ما رفت و آمد داشت.

خانه‌ی ننه‌حلیمه برای من خیلی جذاب بود، چون در آن حیوان‌های مختلفی زندگی می‌کردند که کاری به کار هم نداشتند. خود ننه‌حلیمه هم خیلی زن نازنینی بود.

هرروز صبح به همه‌ی حیوان‌ها غذا می‌داد و همه را دوست داشت. ایده‌ی مجموعه‌ی خونه‌ی مادربزرگه‌ همان‌جا به‌ذهنم رسید. در ‌‌نهایت، عروسک مادربزرگ هم درست مثل خود ننه‌حلیمه شد و خانه‌ی ننه‌حلیمه هم عیناً برای این کار ساخته شد.

  • در بعضی از آثار شما، شخصیت‌های کارهای قبلی، تکرار می‌شوند. مثلاً «مخمل» و «نوک‌سیاه» از «خونه‌ی مادربزرگه» به فیلم «الو... الو... من جوجوام!» رفتند و «ابرک» از «ماجراهای تابه‌تا» در «آب‌پریا» سردرآورد. این تکرارها دلیل خاصی دارند؟

نه. در فیلم «الو... الو.... من جوجوام!»، اصلاً نمی‌خواستم مخمل حضور داشته باشد، اما متأسفانه عروسکی که سفارش داده بودیم، شبیه گربه نمی‌شد و آخرسر مجبور شدیم که آن را شبیه مخمل بسازیم.

تأکیدی نداشتم که حتماً از کارهای قبلی‌ام بیاید. درواقع کمی اجباری شد. ابرک هم اگر در زی‌زی‌گولو نبود، باز هم در آب‌پریا، یک ابرک می‌گذاشتم، چون که لازم بود.

دوچرخه شماره ۸۲۵

  • شما خودتان را مادر عروسک‌ها می‌دانید؟

نه. خیلی‌ها به من می‌گویند که مادر عروسک‌ها هستی، اما من این احساس را خیلی در زندگی تجربه نکرده‌ام. البته ممکن است وقتی که کمک می‌کنم یک شخصیت عروسکی‌ شکل بگیرد، این وجه مادرانه‌ام هم ارضا شود.

  • نوجوانی‌تان چه‌شکلی بود و چه حس و حالي داشت؟

خیلی خوب! هنوز مزه‌اش زیر زبانم است. چون نوجوانی دوره‌ی عجیب و غریبی است. نوجوانی عالم خداحافظی با بچگی است. اما بهتر است خیلی سعی نکنیم که زود بچگی‌مان تمام شود.

بگذارید تا آن‌جا که ممکن است کودکی کنیم، شیطنت کنیم، سبک‌بال باشیم.خود من خیلی در نوجوانی پرجنب و جوش، سرخوش و فعال بودم. خیلی سر به سر دیگران می‌گذاشتم و همیشه یک‌عده دنبال من می‌دویدند!

  • یکی از شیطنت‌ها یادتان مانده؟

بـــــــله! یادم است من و يكي از دوست‌هايم برای خودمان دوربین مخفی درست می‌کردیم. بسته‌های کادوشده می‌ساختیم و چند لایه کاغذ می‌پیچیدیم و آخر تویش می‌نوشتیم «دماغ سوخته خریداریم» و بعد از پنجره ی اتاقم که در طبقه‌ی دوم بود، توی کوچه می‌انداختیم و خودمان پشت پنجره نگاه می‌کردیم که مردم چه برخوردی با این بسته دارند.

یکی این‌ور و آن‌ور را نگاه می‌کرد و آن را برمی‌داشت، یکی بسته را شوت می‌کرد، یک نفر هم اصلاً توجه نمی‌کرد. ما نگاه می‌کردیم آن‌هایی که بسته را باز می‌کنند، چه‌طوری خیت می‌شوند و خیلی می‌خندیدیم!

دوچرخه شماره ۸۲۵

  • این شیطنت‌ها تا کی ادامه داشت؟

تا همیشه! دانشجو هم که شدم، خیلی دوست داشتم با سر‌به‌سرگذاشتن با دیگران، موقعیت‌های نمایشی ایجاد کنم. یک‌جورهایی هم سرخوش و شوخ بودم، هم جدی! خانم «ناستین مجابی» که در دانشگاه هم‌کلاسی‌ام بود و بسیار انسان فرهیخته‌ای است، پارسال در یکی از روزنامه‌ها مطلبی نوشت و در آن گفته بود «چرا من این مرضیه را جدی نمی‌گرفتم؟ چرا فکر می‌کردم اصلاً مگر می‌شود این موجود سرخوش سر به هوا به چیزی فکر کند؟ الآن برای خودم شرمنده‌ام!»

خودش می‌گفت من شما را می‌دیدم به خودم می‌گفتم این‌ها چه‌قدر سرخوشند! اما بعدها فهمیدم آدم‌های عمیق، حتماً ظاهر جدی ندارند.  البته من نمی‌گویم که آدم عمیقی هستم.

  • کارهایی که آن‌روزها انجام دادید، چه‌قدر در زندگی امروزتان مؤثر بوده؟

آن‌موقع‌ها خیلی کتاب خواندم. تمام آثار کلاسیک و ارزشمند ایران و جهان را در نوجوانی و جوانی خواندم. شاید بعضی از آن‌ها را یادم رفته باشد، اما در ناخودآگاهم تأثیر آن کتاب‌ها هست.

همه‌ی آن‌ها به جهان بینی، نگاه من و هویت فرهنگی‌ام کمک کرده است. چون از نوجوانی‌ام خوب استفاده کردم.

  • مرضیه برومند نوجوان در نوروز چه کارهایی می‌کرد؟

عید‌دیدنی می‌رفتیم، مهمانی می‌رفتیم و بعد هم سینما و سینما و سینما!

من و دختر عمویم در نوجوانی، تمام عیدی‌هایمان را خرج سینما می‌کردیم. تمام فیلم‌های خوبی را که می‌آمد ما می‌دیدیم. یادم است «شب ژنرال‌ها» را در نوروز دیدیم.

دوچرخه شماره ۸۲۵

عكس: مهبد فروزان

  • این‌ «خانه‌ی عروسک» که امروز در آن هستیم چه‌طور ساخته شد؟

 [با خنده] ما که نساختیمش، این ساختمان صدسال پیش ساخته شده!

راستش از نظر من هرصنف هنری، باید جایی برای خودش داشته باشد. بچه‌های نمایش عروسکی هم سال‌ها آرزو داشتند که جایی داشته باشند تا بتوانند دور هم جمع شوند.

بعد از سال‌ها که فریاد زدیم ما یک خانه‌ می‌خواهیم و کسی محل نگذاشت، بالأخره یک آدم پول‌دار پیدا شد، پولی داد و این‌جا را برایمان رهن کرد. البته مهرماه سال آینده هم آقای صاحب‌خانه می‌خواهد این‌جا را بکوبد!

این‌جا در عین حال که خانه‌ی عروسک است، دبیرخانه‌ی جشنواره‌ی شانزدهم نمایش عروسکی هم هست. این‌جا خانه‌ی امن و سقف بالاسر بچه‌های عروسکی است و من هم این‌جا مثل مادر خانواده هستم و بزرگان نمایش عروسکی هم عمه و خاله و عمو و دایی این‌ها هستند. سعی می‌کنیم این‌جا هرکاری که می‌توانیم براي پیشرفت کار عروسکی انجام بدهیم.

  • این‌جا چه‌طور اداره می‌شود؟

این‌جا خودکفاست و بخشی از درآمد کلاس‌هایی که برگزار می‌کنیم، صرف مخارج روزمره‌ی این‌جا می‌شود. هیچ‌کس این‌جا پولی نمی‌گیرد و نفع مالی ندارد و همه‌ی کسانی که این‌جا هستند، کاملاً داوطلبانه کار می‌کنند.

  • این خانه برنامه‌ی خاصی هم برای نوجوانان دارد؟

بله، ما در این‌جا کلاس‌هایی داریم؛ مثل کلاس ساخت عروسک یا فن‌بیان عروسکی که آقای «حمید جبلی» تدریس می‌کنند یا کلاس‌های تئوری مثل کارگردانی که خودم تدریس می‌کنم.

البته در کنار این‌ها، نشست‌های زیادی هم داریم که فراخوان آن را همیشه در سایت خانه‌ی عروسک می‌گذاریم.

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 227 تاريخ : چهارشنبه 18 فروردين 1395 ساعت: 2:13

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - داستان>فرهاد حسن‌زاده:
ارباب خودم سامبولی بلیکم
وقتی آمدیم تهران، سه نفر بودیم. من و حمید و سعید. سه پسرخاله که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم.

من اولین‌بارم بود که به تهران می‌آمدم، ولی حمید و سعید نه. حمید تو کار نظافت منزل بود و سعید از این کار متنفر بود. دست‌فروشی می‌کرد یا توی لباس باب‌اسفنجی می‌رفت یا جلوی پاساژ‌ها داد می‌زد و تبلیغ می‌کرد. اسفند هم که می‌شد می‌رفت تو لباس حاجی‌فیروز.

ارباب خودم سرتو بالا کن

خانه‌ای که تویش زندگی می‌کردیم از شهر دور بود. خانه که نمی‌شود گفت. اتاقی سه‌درچهار که غیر از ما، دونفر دیگر هم در آن بودند. آن دوتا هم با ما، همشهری بودند.

ولی روزها می‌آمدند و شب‌ها می‌رفتند کارخانه. نزدیک عید که می‌شد روزها هم کار می‌کردند. نظافت و باغچه بیل‌زنی و این‌جور کارها.

روز اول سعید می‌خواست مرا ببرد سرچهارراه. ولی من نرفتم. خجالت می‌کشیدم. همراه حمید رفتم نظافت منزل. یعنی رفتم توی شرکتی که حمید کار می‌کرد.

هرچی بلد بود یادم داد و گفت چه‌طوری با پودر و آب، كف درست کنم و دیوارها را برق بیندازم. چه‌طور با روزنامه شیشه تمیز کنم. چه‌طور چربی‌های بالای کابینت را نابود کنم.

ارباب خودم بزبزقندی

روز اول که رفتم نظافت نمی‌دانستم باید از کجا شروع کنم. صاحب کار، زن مهربانی بود که خودش هم کمک می‌کرد. یعنی خانه‌اش تمیز بود. مشکلش انباری بود که توی پارکینگ خیلی دوده گرفته و لازم بود گردگیری و تمیز بشود.

همه‌ی کارتن‌ها و وسایلش را بیرون آوردم، خاکشان را گرفتم و دوباره چیدم. بالکن هم خیلی کثیف بود. وقتی کارم تمام شد، ده‌هزارتومان هم عیدی داد. ده‌هزار تومان و یک کتاب داستان که می‌گفت شوهرش آن را نوشته.

شب دست‌هایم می‌خارید و می‌سوخت. حمید گفت: «دیوونه! باید دستکش دستت می‌کردی. مواد شوینده پوست رو داغون می‌کنه.» یادش رفته بود همان اول این را بگوید. سعید خندید و گفت: «کُلفَتی تو خانه‌های مردم این چیزها را هم دارد. بیا بریم با من، هم فال است و هم تماشا.»

هیچی نگفتم و کتاب را ورق زدم. داستانی عاشقانه بود.

روز دوم کارم سخت‌تر بود. پیرمرد و پیرزنی صاحب‌کارم بودند. خانه‌شان خیلی بزرگ بود. خانه نبود، دشت بود. داشتم فکر می‌كردم دوتا آدم خانه‌اي به اين بزرگي برای چه می‌خواهند که چشمم افتاد به بالای شومینه، صدتا قاب عکس آن‌جا بود.

عکس بچه‌ها ونوه‌ها و نتیجه‌ها. پیرزن هرچه می‌خواست بگوید قبلش یک آه می‌کشید. گفت: «کلاس چندمی؟»

گفتم: «مدرسه نمی‌رم. یعنی ترک تحصیل کردم امسال.»

گفت: «ای وای! واسه ‌چی؟»

گفتم: «مغزم نمی‌کشید درس بخوانم. بابام هم بی‌کار بود. گفتم کار کنم کمک خرج بابام باشم.»

گفت: «یعنی این‌قدر احتیاج داشتی که نری مدرسه؟»

گفتم: «پنج‌تا خواهر دارم که اونا درس می‌خونن.»

گفت: «پس فداکاری کردی...»

پیرمرد پرید وسط حرفمان و گفت: «خانم باهاش حرف نزن. بذار کارش رو بکنه.»

بعد یک قیچی باغبانی گذاشت کف دستم و گفت: «برو توی حیاط و شاخه‌های اضافه‌ی باغچه رو بچین.»

شب از کت و کول افتاده بودم. زانوهام از بس به نردبان تکیه داده بودم، کبود شده بود. حمید از خستگی خوابش برده بود و سعید داشت با گوشی‌اش فیلم نگاه می‌کرد. کتاب را باز کردم.

روز سوم، کار نبود. چند نفر به شرکت اضافه شده بودند و بعضی‌ها زنگ می‌زدند و کارگر خانم می‌خواستند.

روز چهارم، حمام و توالت و آشپزخانه شستم و دوتا قالی. نمی‌خواستم قالی‌ها را بشویم. حمید گفته بود از زیر قالی‌شویی در برو. هوا سرد بود و آب از هوا سردتر.

ولی نتوانستم از زیر قالی‌شویی در بروم. زن صاحب‌خانه گفت پول بیش‌تری می‌دهم و دخترش را هم فرستاد کمک. کمک که نه. شیلنگ آب را می‌گرفت روی دستم و بعد هم كمك کرد قالی را لوله کردیم و چسباندیم سینه‌ی دیوار.

دخترش هم قد خودم بود. صورت گردی داشت و سفیدتر از من بود. اسمش هم شبیه خودم بود. با یک «ه» اضافه. فریده.

شب، تب کردم. تمام هیکلم درد می‌کرد و سرم سنگین شده بود. حمید خسته بود و سرش روی بالش کج شده بود و خروپف می‌کرد. سعید مرا برد درمانگاه شبانه‌روزی. هرچی کار کرده بودم خرج دکتر و دارو و تزریقات شد.

فردایش حس نداشتم از زیر پتو بیرون بیایم. حمید تنها رفت شرکت. دلم می‌خواست بخوابم. سعید گفت: «بیا با من بریم کار کنیم.»

گفتم: «رقاصی هم شد کار؟»

گفت: «بهتر از اینه که مثل تراکتور کار کنی و بیفتی زیر پتو.»

سعید خیلی اصرار کرد و من هم که حوصله نداشتم، همراهش رفتم.

ارباب خودم چرا نمی‌خندی؟

صدایم در نمی‌آمد. ولی می‌توانستم داریه بزنم. بدی‌اش این بود که خجالت می‌کشیدم. سعید گفت: «اول این‌که صورتت را سیاه می‌کنی و کسی تو رو نمی‌شناسه.

دوم از اون، تو این شهر که عین دريا می‌مونه، کی به کیه؟ از هر یه میلیون نفر یه آشنا شاید ببینی شاید هم نبینی.»

رفتیم توی یک کوچه‌ی خلوت. صورت‌هایمان را با واکس سیاه کردیم. تا ظهر سختم بودکم‌کم عادت کردم. سعید می‌خواند و تنبک می‌زد و من داریه می‌زدم و پول جمع می‌کردم.

صدایش بد نبود. تکان‌های کمر و رقص‌پایش هم قشنگ بود. خودمان را با چراغ راهنمایی تنظیم کرده بودیم. قرمز که می‌شد راه می‌افتادیم لابه‌لای ماشین‌ها. سبز که می‌شد، برمی‌گشتیم سرجای اولمان.

بد نبود. سعید برای این که تقویت بشوم برایم آب پرتقال و پیتزا خرید. شب بین حمید و سعید دعوا شد. من طرف سعید را گرفتم. حمید قهر کرد و رفت بیرون. من هم با سعید رفتم درمانگاه، آمپول دوم را زدم. می‌گفت: «این آمپوله دوای درد پوله. فردا حالت توپ توپ می‌شه.»

صبح حالم بهتر بود. رفتیم سر چهارراه و هی خواندیم و هی پول جمع کردیم. حالا دیگر من هم لباس داشتم. سعید برایم جور کرده بود. یک قبای قرمز و یک کلاه حاجی‌فیروز.

خودم را که توی شیشه‌ی بانک دیدم، اولش ترسیدم. بعدش بریدم از خنده. یادم به نمایش مدرسه افتاد. یادم به سیاه‌خان افتاد. نوکری که با پادشاه شوخی می‌کرد و هرچه می‌خواست می‌گفت. داریه به دست با سعید هم‌صدا شدم: «ارباب خودم...»

نزدیک‌های ظهر بود که نگاهی آشنا به چشمم خورد. وسط خیابان خشکم زد. پشت یک پژوی نوک‌مدادی صدايم توی گلویم گره خورد و بیرون نیامد. فریده شیشه‌ي ماشين بابايش را داد پایین و هزارتومان گذاشت کف داریه‌ام.

چراغ سبز شده بود و من وسط چهارراه مثل درختی خشکیده...

دوچرخه شماره ۸۲۵

تصويرگري: ناهيد لشگري‌فرهادي

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 18 فروردين 1395 ساعت: 2:13

بهار در آثار هنرمندان

شکوفه‌های رقصان در باد

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - فریبا خانی:
مگر می‌شود آدم هنرمند باشد و با رنگ و بوم و ابزار هنر آشنا باشد و از سوژه‌ای به نام بهار بگذرد.

دراين چند روزه كه دنبال آثار هنري با موضوع بهار بودم آثار نقاشي زيادي را ديدم و در بين آن‌ها بهارهايي را انتخاب كردم از هنرمندان برجسته؛ از هنرمندان بزرگ غيرايراني مانند ون‌گوگ و پيسارو تا نقاشان و هنرمندان برجسته‌ي كشورمان مثل فريده‌ي لاشايي، محمود جوادي‌پور، احمد اسفندياري، محمدعلي ترقي‌جاه، پرويز كلانتري و...  در اين تابلوها فضاهاي بهاري را مي‌توان ديد.

اميدوارم با ديدن اين آثار بهار را بيش‌تر لمس كنيد. من كه بوي علف‌هاي تازه  و گل‌هاي وحشي را حس كردم. صداي پر خروش رودها را شنيدم. دامن‌دامن گل و ريحان چيدم  و باد كه وزيد هزاران شكوفه‌ي رقصان در باد را ديدم...

دوچرخه شماره ۸۲۵

«پرويز كلانتري»، ‌نقاش، تصويرگر و نويسنده‌ي بزرگ كشورمان آثار زيبايي با كاهگل و با الهام از كوير خلق كرده،‌ اين تابلو را ببينيد؛ تابلويي با گنبدهاي كاهگلي زيبا و درختان پرشكوفه كه از پشت ديوارها سرك كشيده‌اند...

دوچرخه شماره ۸۲۵

در كارهاي «ونسان ون‌گوگ»، هنرمند هلندي، پرتره، مناظر طبيعي و طبيعت بي‌جان ديده مي‌شود. او در طول زندگي در گمنامي و فقر به سر برد، اما بعد از مرگش به شهرت رسيد. ونگوگ در اين اثر به بهار مي‌پردازد. به رنگ آبي زيباي زمينه نگاه كنيد و به شكوفه‌هايي كه دريايي از انرژي دارند.

دوچرخه شماره ۸۲۵

سبك كار هنري «ادموند»، هنرمند فرانسوي، نئوامپرسيونيسم است. در كارهاي او طبيعت حضوري چشم‌گير دارد. ببينيد نقاش چه‌طور حس بهار را در اين اثر به ما منتقل مي‌كند؟ ضربات قلم‌مو را روي بوم حس مي‌كنيد؟

دوچرخه شماره ۸۲۵

اين اثر عجيب و غريب سوررئال زيبا، كار «جاسك يركا» هنرمند لهستاني است. در كارنامه‌ي او كلي كارهاي جالب وجود دارد. در اين اثر فصل‌‌هاي سال ديده مي‌شوند و بهار را كه از همه زيباتر است.

دوچرخه شماره ۸۲۵

اين گلدانِ پر از بنفشه، حس بهار را در انسان بر مي‌انگيزد. كاري از «محمود جوادي‌‌پور» هنرمند پيشرو كه پايه‌گذار جنبش نقاشان نوگراي ايراني است. او در نقاشي، گرافيك و چاپ سنگي نوآوري‌هاي بسيار داشت.

دوچرخه شماره ۸۲۵

خانه‌ها، درخت‌ها  و رنگ سبز براق كشتزارها را نگاه كنيد! چه‌قدر بهاري‌اند. درخت با شكوفه‌هاي  سفيد در كنار گل‌هاي زرد، سپيدارهاي زيبا، دود كش‌ها و اجاق‌هاي روشن خانه را مي‌توانيد حس كنيد؟

«هنري مارتين»، هنرمند فرانسوي كه يك نقاش نئوامپرسيونيسم است؛ دراين اثر همه‌ي ما را مهمان يك بهار زيبا مي‌كند.

دوچرخه شماره ۸۲۵

اين تك درخت زيبا با گل  و شكوفه... با زمينه‌اي خالي و خورشيد ساده،‌ كاري از  زنده‌ياد «فريده‌ي لاشايي» است. كارهاي انتزاعي او بسيار دوست‌داشتني‌اند.

دوچرخه شماره ۸۲۵

جشن‌هاي بهاري، مخصوصاً جشن شكوفه‌هاي گيلاس ژاپني‌ها معروف است. «توشي يوشيدا» هنرمند ژاپني با اين اثر ما را به ژاپن مي‌برد، پيش مردماني كه مثل ايرانيان آمدن بهار را جشن مي‌گيرند.

دوچرخه شماره ۸۲۵

«كامي پيسارو»،‌ هنرمند دانماركي‌فرانسوي، يكي از بزرگ‌ترين نقاشان جهان است و بنيان‌گذار امپرسيونيسم...

دوچرخه شماره ۸۲۵

زنده‌ياد «احمد اسفندياري»، يكي از پايه‌گذاران هنر مدرن در ايران، آثاري ساده و زيبا آفريده است. او در اين اثر ما را به بهار ايراني و گشت و‌گذار‌هاي ايرانيان در روز سيزده‌بدر مي‌برد.

دوچرخه شماره ۸۲۵

اين يكي از كارهاي «محمد‌علي ترقي‌جاه» است كه مرا به ياد بهار مي‌اندازد. يك گلدان پر از گل خروس و نقاشي‌هاي كم‌رنگ پيرامونش. او هنرمند صلح  است.

حتماً اسب‌هاي نيمه‌تمام او را ديده‌ايد كه چه‌قدر زيبا كنار هم قرار مي‌گيرند. كارهاي اين هنرمند در موزه‌ها و نمايشگاه‌هاي معروف جهان به نمايش درآمده...

اين هنرمند با نگاه به سنت و با بياني مدرن به سبكي زيبا رسيده است.

دوچرخه شماره ۸۲۵

«جان گروور»، عكاس آمريكايي، نمايي از شكوفه‌هاي بهاري را در اين تصاوير نشان مي‌دهد. اين اثر در گنجينه‌ي موزه‌ي هنرهاي
معاصر نگه‌داري مي‌شود. او نقاش آبستره(انتزاعي) هم هست، اما عكس‌هايش مشهورترند!

مراقبت از کودک...
ما را در سایت مراقبت از کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان koodakan بازدید : 269 تاريخ : چهارشنبه 18 فروردين 1395 ساعت: 2:13